آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
تبادل لینک
هوشمند نويسندگان |
شعر
شعر
مادربزرگ هميشه مي گفت دردِ تن يك جا نمي ماند ، كليه مي زند به كمر ، كمر مي زند به پا ،
پا مي زند به قلب ، مي گفت درد هي توي تنت تقسيم مي شود؛
اما درد روح ، قُلمبه مي شود يك جا امانت را مي برد ،
هركسي هم كه از راه برسد و بپرسد چه مرگت است ؟
فقط مي شود دستت را روي زانو و كمرت بگذاري و ناله كني كه تير مي كشد.
درد روح را نمي شود نشان كسي داد...
|
|||
|